به نام خدا

پیش‌نوشت:

تجربه‌ی شخصی‌ام از صحبت با دانشجویان مختلف در طی این سه سال به خوبی نشان می‌دهد "چطور خواندن" و "از چه خواندن"، تا حد زیادی تابع آنچه شخص از پزشکی و زندگی‌اش می‌خواهدست و بدین صورت، غالب پرسش‌هایی که افراد برای آگاهی از مسیر درست (یا به عبارتی بهتر، مسیر مفید) مطرح می‌کنند، تنها تلاشی مذبوحانه برای رفع خودخوری حاصل از نپرسیدن است. به عبارتی دیگر، دانستن تمام ماجرا، هیچگاه اامی برای اجرای آن‌ها نیست. به همین دلیل، از توضیحات رایج و اضافی، تا حد امکان، پرهیز کرده‌ام و در آنچه در ادامه خواهید خواند، صرفا گوشه‌ای از تجربیات شخصی‌ام در طی این سه سال را بیان می‌کنم که طبعا محصول مدل ذهنی من (یا همان نگرش  و جهان‌بینی شخصی من) است.

  1. دوره‌ی پزشکی:

سخت اما شیرین، پرمشقت اما سرشار از تازگی، پر از ددگی‌هایی که ناشی از عدم تطابق میان آرمان‌های قبل از ورودت به این راه و واقعیات موجود است! شاید در یک جمله بتوانم بگویم که دوره‌ی پزشکی، بیشتر از آنکه به دانشگاه محل تحصیلتان بستگی داشته باشد، به اقدامات کوچک اما هدفمندتان در راستای کسب دانش و مهارت‌های لازم در این راه، بستگی دارد. (به عبارتی، کسی دلش برای عدم یادگیری شما نخواهد سوخت!)

  1. محتوا:

سختی این رشته، در ابتدایی ترین سطح، به حجیم بودن و شبیه بودن مطالبش است. به عبارتی، دانشجوی پزشکی، یک هارد اکسترنال متحرک است که باید حجم گسترده‌ای از مطالب را از بر باشد و کمتر پیش می‌آید که درسی با محتوای جزئی، به عنوان بخشی از مطالب درسی ارائه شود. بخشی از مطالب هم در نگاه اول کاملا بی‌ربط به پزشکی هستند اما به مسئله‌ی انسانیت، خیر! هرچند نحوه‌ی طرح درس در آن‌ها به غایت ابتدایی و دمده است به گونه‌ای که دانشجو را فراری تر از پیش، تحویل دوره‌ی بعدی تحصیلش می‌دهند.

  1. جزوه، نواریون یا تکست بوک:

نکته‌ی جالب توجه اینجاست که صرف نظر از عملکرد ویژه‌ی هرکس، تقریبا همه‌ی دانشجویان جدیدالورود، در انتها مدک خود را خواهند گرفت و به عنوان پزشک مشغول به کار خواهند شد! پس مدرک، چندان ربطی به منابع شما ندارد.

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها